متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-بیست و چهارم بهمن 92 (92/11/24)
موجود نازنینی به نام بابا
با درویشی و مسکنت خانواده خود را روزی می رساند.
روزی صید سنگینی به دامش افتاد،
که گمان برد ماهی بزرگ و پر برکتی است
اما وقتی دام را به ساحل آورد و باز کرد
....
متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-هفدهم بهمن 92 (92/11/17)
من پاك خواهم بود...
من راست
و درست خواهم بود،
زيرا كساني هستند كه به من اطمينان كرده اند؛
من پاك خواهم بود،
زيرا كساني هستند كه پاكي من برايشان مهم است؛
من شكيبا و نيرومند خواهم بود،
زيرا سختي هاي بسيار براي تحمل كردن وجود دارد؛
من دلير و پردل خواهم بود،
زيرا چه بسيار جاها كه بايد خطر كرد ؛
من دوست همگان خواهم بود،
من دوست آن دشمن و دوست آن كس كه دوستي ندارد خواهم
بود ؛
من به مردمان هديه خواهم داد و هديه را فراموش خواهم
كرد ؛
من فروتن خواهم بود ،
زيرا از ناتوانايي هاي خود
آگاهم ؛
من نگاهم را به آسمان خواهم كرد،
عشق خواهم ورزيد،
لبخند خواهم زد،
و افتاده را بر خواهم كشيد.
شعر از هوارد آرنولد والتر(ترجمه دکتر حسين الهي قمشه اي ) برگرفته از کتاب "در قلمرو زرین"
متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-دهم بهمن 92 (92/11/10)
متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-سوم بهمن 92 (92/11/03)
متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-بیست و ششم دي 92 (92/10/26)
متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-نوزدهم دي 92 (92/10/19)
چقدر باید صبر کنم تا دعوتم کنید!!!!!
قرار دل بی قرارش تو باشی
خوشا آن گدایی که تنهای تنها
کناری نشیند کنارش تو باشی
خوشا آنکه یک عمر پروانه ات شد
که یک لحظه شمع مزارش تو باشی
بر آن محتضر می برم رشک هر شب
که شمع شب احتضارش تو باشی
آقای من قربونت برم بازم که قسمتم نشد.نمیشه که همش خوب خوبا رو دعوت کنید،من بیچاره هم هر سال منتظر دعوتتون باشم
نمیدونم چرا بیشتر از جدتان حسین(علیه اسلام) شما رو دوست دارم
خیلی در محضرتان بی ادبی ها کرده ام
حق و حرمت شما رو آنطور که باید،نگه نداشته ام
آنچنانکه باید،لایق شما نبوده ام
در روضه هایتان حق عزاهایتان را خوب ادا نکرده ام
اما شما که رئوف هستید
شما که مهربانید
چقدر باید صبر کنم تا دعوتم کنید
مگر شیخ قمی روایت نکرده که :
كاروانی از سرخس مشهد آمدند پابوس امام رضا علیه السلام،یه مرد نابینایی تو اونها بود،اسمش حیدر قلی بود(این ماجرا در فوائد الرضویه اومده)اومدند امام رو زیارت كردند،از مشهد خارج شدند،نزدیکیهای مشهد اُطراق كردند،شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم،خسته ایم،بخنیدیم صفا كنیم،كاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تكون میدادند،اینها صدا میداد،بعد به هم میگفتند،تو از این برگه ها گرفتی؟ یكی میگفت:بله حضرت مرحمت كردند،فلانی تو هم گرفتی؟گفت:آره منم یه دونه گرفتم،حیدر قلی یه مرتبه گفت:چی گرفتید؟گفتند مگه تو نداری؟گفت:نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند:امام رضا به ما برگ سبز داده!،گفت:چیه این برگ سبزها،گفتند:امان از آتش جهنم،ما این رو میذاریم تو كفن مون،قیامت دیگه نمیسوزیم،جهنم نمیریم،چون از امام رضا گرفتیم،تا این رو گفتند،دل كه بشكند عرش خدا میشود،این پیرمرد یه دفعه دلش شكست،با خودش گفت:امام رضا از تو توقع نداشتم،بین كور و بینا فرق بذاری،حتماً من فقیر بودم،كور بودم از قلم افتادم،به من اعتنا نشده،دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد،گفتند:به خودش قسم تا نگیرم سرخس نمیآم،باید بگیرم،گفتند:آقا ما شوخی كردیم،ما هم نداریم،هرچه كردند،دیدند آروم نمیگیرد،خیال میكرد كه اونها الكی میگند كه این نره،جلوش رو نتونستند بگیرند،شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده،یه برگه سبزم دستشه،نگاه كردند دیدند«اَمانٌ مِّنَ النار،اَنا ابن الرسول الله»گفتند:این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی،گفت:چند قدم رفتم،دیدم یه آقایی اومد،گفت:نمیخواد زحمت بكشی،من برات برگه آوردم،بگیر برو...
متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-دوازدهم دی 92 (92/10/12)
متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-پنجم دي 92 (92/10/05)
«رمز جاودانگی»
ویژه نامه اربعین امام حسین علیه السلام (از گروه کانون گفتگوی قرآنی)
متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-بیست و هشتم آذر 92 (92/۰9/28)